عکس قدیمی

موهاش کوتاه و بهم ریخته، صورتش لاغر و نگاهش گیج و امیدوار به آینده - و به من - بود. کاش میشد دست این پسرک سیزده ساله رو بگیرمو ببرمش یه گوشه، آروم و شمرده - یه جوری که به دلش بشینه - بهش بگم: " منو ببخش! من به رویاهات عمل نکردم."
نظرات 15 + ارسال نظر
NNN شنبه 29 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:16 ق.ظ http://n.blogsky.com

Cool if u can do that :D

امیرحسین شنبه 29 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:59 ب.ظ

فقط یک جمله بهت میگم:
مواظب باش این حرفها را یه وقت به عکس هومن ۲۷ ساله مجبور نشی بگی.

بابک یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:31 ق.ظ http://babak-n.blogsky.com

حالا با اون نوجوان سیزده ساله گیج هر حساب و کتابی داری به خودت مربوطه ولی اینو بدون که از هیچ کس دیگه لازم نیست معذرت خواهی کنی. در ضمن اینکه حتی اونم خیلی بی انصافه که بخاد از دستت شاکی باشه.

امیرحسین بهبهانی نیا یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:49 ب.ظ http://lorca.persianblog.com

سلام آخر...بلاگ من - یک عاشقانه ی آرام- برای آخرین بار به روز شد...خوش حال می شم شما رو در آخرین دیدار ببینم...قربان شما...شاد و خوش..حق

گلابتون یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:32 ب.ظ http://golabatoon.blogspot.com

پسر خوب
اگه نوشته بعدیت امیدوارانه نباشه اونوقت دیگه خودت خواستی ها ....................

مهرنوش دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:27 ب.ظ http://medadsiah.persianblog.com

باور کن من تا خط یکی مونده به آخر فکر کردم اومدم قزوین و می خوای اون پسررو ارشاد کنی !!

بانو ایلعذار سه‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1382 ساعت 02:00 ق.ظ http://ilazar.blogsky.com

خیلی وقت بود دنبال یک همچین وبلاگی میگشتم................

a persian girl in California چهارشنبه 3 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:54 ب.ظ

.It is never too late for the dreams to be realized

حسین چهارشنبه 3 دی‌ماه سال 1382 ساعت 06:27 ب.ظ http://mahoordad.persianblog.com

سلام . خوبی دکتر . ایندفعه قشنگ نوشتی . باور کن . میدونی من حرف الکی نمی زنم . فقط ....

بابک پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1382 ساعت 07:01 ق.ظ

سلام
این عکس خیلی آشناست...
آشنا تر از ۱۶ سال....

فیروزه پنج‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1382 ساعت 11:00 ب.ظ http://firoozeh.blogsky.com

اگه به معذرت خواهی باشه که من به جز این کار به کار دیگه ای نمیرسم...

محسن حب جمعه 5 دی‌ماه سال 1382 ساعت 07:23 ب.ظ

من اونی رو که ازش حرف می زنی ندیدم ولی اگه می دیدمش خیلی حرفا باهاش داشتم ............................

آیدا سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 03:52 ق.ظ

شاید اون پسر بچه سیزده ساله هم یه جوری که به دلت بشینه آروم بگه ببخشید که نقشه های به اون سختی برات میکشیدم

پرستو سه‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1382 ساعت 03:45 ب.ظ http://bineshani.persianblog.com

هومن
این نوشته های تو من رو عجیب یاد خودم می اندازد و رویاهم که دیگه یواش یواش فراموشم شده است.........
کاش به قول خودت با یک معذرت خواهی ساده کار تمام میشد.

نوزاد چهارشنبه 10 دی‌ماه سال 1382 ساعت 03:40 ق.ظ http://born-again.persianblog.com

اسم وبلاگتون منو اینجا کشوند. آخه حالم از هر چی صبح که معنی شروع و زندگی میده بهم میخوره.میخوام تا صبح بیدار باشم و صبح که وقت کاره برم بخوابم. فعلا که دارم همین کارو میکنم. تا کی میشه ادامه داد؟ نمیدونم!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد