۱) شیرین عبادی، وکیل مدافع ایرانی، برنده جایزه صلح نوبل شد.
۲) همان روز قبض صورتحساب مکالمات تلفنی به مبلغ چهل هزار و چهارصد و پنجاه تومان را پشت در منزل مشاهده کردم.

...نمیدونم بزرگ و عاقل شدم یا نزدیک بین و احمق شدم و جرم کثافت زندگی رو مغزم رسوب کرده ولی خب چند وقتی میشه که خبرهای نوع دوم برام مهمتر از نوع اولیها شدن./
نظرات 10 + ارسال نظر
مازیار سه‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:04 ق.ظ http://maziar.blogsky.com

.

آیدا سه‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:39 ق.ظ

سلام. خاصیت کم نوشتن اینه که بقیه مطالب نوشته شده طی ۷و۶ ماه رو میتونن تو یک صفحه بخونن .مطالبتون قشنگن من خوشم اومد . خیلی هاش زیبا بود . موفق باشی

مهرانا سه‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 05:06 ق.ظ http://mhrana1382.blogsky.com

سلام. اسم بلاگت خیلی قشنگه . منم کسب این جایزه رو تبریک میگم و در غم قبض تلفن خودم رو شریک غمتون میدونم

فرزاد چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:46 ب.ظ

عاطفه پنج‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:53 ب.ظ http://atkindness.persainblog.com

اگه صورتحساب ۱۸۵۰۰۰تومانی ببینی که بابت وصل به مامان نت به همراه اینترنت و دوست نت باشه چیکار میکنی؟ما اومدیم کافتون جالب بود!

حسین شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:50 ق.ظ http://mahoordad.persianblog.com

سلام . هومن اینجا واقعا تبدیل به یک دفترچه یاد داشت بی ریخت شده که آخر سال یادت میره کجا گذاشتیش و وقتی پیداش کردی میندازیش دور .

بابک نادعلی شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:10 ق.ظ http://babak-n.blogsky.com

خودم آدمت میکنم.یعنی انقدر میسابمت تا دوباره سفید شی و خبرای نوع اول برات مهم تر باشه. البته بعدش نوبت توست که همینکارو بامن بکنی!

نگار یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:16 ق.ظ http://rima-34.persianblog.com

سلام ، نمی دونم چی بگم .
فقط می تونم دعوتتون کنم که به وبلاگ من هم سر بزنید .
ضمنآ مواظب باش بابک زیاد سفیدت نکنه که دیگه دیده نشی !
خداحافظ ...

کاوه چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 06:24 ق.ظ

مطمئنی؟ یه کم فکر کن. عمق فاجعه بیشتر از ایناس. یه سری خبرای نوع سوم هستن که از هر دو نوع قبلی برات مهمترن. اگه دروغ میگم بگو دروغ میگی.

امیرحسین یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:24 ب.ظ

سلام.
متاسفم که همه ما کم کم داریم مومیایی میشیم.
خیلی تاسف باره که آدمی مثل تو یا مثل من یا مثل خیلی ازجوانهایی که قلبشان باید برای خبر نوع اول به تپش بیفته آنچنان درگیر خبرهای نوع دوم بشوند که خبر اولی را هیچ بشمارند.
چکار باید کرد ؟ نمیدانم.(خدایا دیگه از تو هم دارم ناامید میشم.) با این حال از اینکه یک واقعیت تلخ را به این زیبایی به تصویر کشاندی ازت متشکرم.
دمت گرم و سرت خوش باد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد