من مسئولم، در برابر همه اسباب بازیهای شکسته و داغون شدم، همه گاوها و گوسفندهایی که گوشتشون رو خوردم، همه کاغذهای زرد شده کتابها و جزوههای مثلثات و ادبیات و بیوشیمی و پاتولوژی، در برابر همه خوابهایی که زنگ ساعت ۵:۳۰ صبح پارشون کرد. در برابر همه اون آدمهایی که دود گازوییل سرویس مدرسه منو خوردن، در برابر هزاران لیتر آب تصفیه شده ای که به ادرار تبدیل کردم...ولی به این چشمهای خسته تو آینه اصلا نمیاد که از پس اینهمه مسئولیت بر بیان!