بدون شرح.

موبایل، پژو 206، Levi's، پائولو کوئیلو، کانادا، IELTS ،Food Court، اروبیک، Fox News، وینستون لایتز، Yahoo Messeneger، سینما فرهنگ ۹-۱۱ شب، بیلیارد... بی ربطن؟؟؟/

نوستالژی.

آدم گذشته رو از پشت یه توری نگاه میکنه: محو و نامشخص؛ اما انگار بعضی جاهای این توری سوراخ شده و میشه از توی سوراخ اون صحنه رو دقیق و واضح دید؛ حتی اگه خیلی دور باشه...
سوم دبیرستان بودیم، خرداد ماه. من تو حیاط داشتم با بچه ها گپ میزدم؛ روزای آخر خوش‌گذرونیمون تو مدرسه بود: از تابستون باید خرخونی رو شروع میکردیم که سر کنکور کم نیاریم؛ اعصابم خورد بود، حوصله درس خوندن اونجوری رو نداشتم، یه لحظه مدرسه رو نگاه کردم و از ذهنم گذشت: نه من نمیخوام دانشگاه برم، نمیخوام باسواد و محترم بشم، نمیخوام پولدار شم، میخوام تا آخر عمرم تو همین مدرسه با دوستام چرتو پرت بگم و دنبال توپ بدوم...درست فکر کرده بودم! /

وبلاگ یعنی چی؟

وقتی با خودم به تفاهم رسیدم که یه وبلاگ درست کنم بلافاصله این سوال برام پیش اومد که اصلا وبلاگ یعنی چی؟ با این رسانه جدید که زرتی پشت سر اینترنت به دنیا اومد چی کار باید کرد؟ بعد فکر کردم که این هم مثل بقیه رسانه ها یه کاغذ سفیده تا هر چی دلت میخواد توش بنویسی. یکی حال میکنه از سیاست بگه؛ یکی موسیقی؛ یکی سکس و ... .خلاصه هر کسی یه جوری حرفای نگفته رو میزنه؛ اما من همونجوری که از اسم وبلاگم مشخصه میخوام حرفهایی راجع به زندگی معمولی یه آدم معمولی بزنم؛ یه آدمی که مثل همه آدمای معمولی دیگه صبح که ساعت زنگ میزنه اصلا دوست نداره که از خواب بیدار شه: یه آدمی که مثل بقیه آدمای معمولی شبها قبل از خوابیدن کلی خیال و رویای عجیب و غریب و بچه گونه براش از دوران کودکی یادگاری مونده؛ یه آدمه معمولی که مثل بقیه آدمای معمولی فکر میکنه بزرگتر از اون چیزیه که بقیه تصور میکنن. ولی این آدم معمولی، شاید بازم مثل بقیه آدمای معمولی، نمیخواد که معمولی باشه، نمیخواد که تو این روزگار فردیتش لای چرخدنده ای که خودش هم یکی از دندههای اونه له بشه؛ و برای همینم هست که این وبلاگ رو راه انداخته. برای اون معنی این کاغذ سفید اینه؛ مطمئنم که خیلی از شما هم مثل اون هستین...نه؟/